فهیم عطارNov 27, 20232 min readزور زدنروزهایی هست که دلم میخواهد بیهدف بنویسم. مثل روزهایی که آدم گرسنه نیست اما دلش هوس میرزاقاسمی میکند. پیشترها که زندگی را اینقدر...
فهیم عطارNov 25, 20233 min readگفت و چایآنقدر از جزییات زندگیام اینجا نوشتهام که احتمالا شب اولِ قبر، نکیر و منکر نیاز چندانی به فشار دادن و پرسش و پاسخ و اینها ندارند و...
فهیم عطارMar 27, 20233 min readباراناز دیشب باران شروع شده و ول کن ماجرا هم نیست. کمکم باید درخت گردوی پشت خانه را ببرم و شروع کنم به ساختن کشتی. آنقدر باران آمده که...
فهیم عطارMar 20, 20233 min readسال نو... سال، نو می شود. تا پارسال همیشه دو پاراگراف در فضیلت سال نو ریسه میکردم و تهش هم مینوشتم سال نو مبارک. اما امسال تبریک نمیگویم....
فهیم عطارMar 3, 20233 min readدوران بلوغدوران بلوغ هر کسی یک جوری عجیب است. مال من به این شکل بود که به طرز حیرتآوری عاشق جوجه رنگی بودم. با جعبه خالی کفش، تِلک تِلک میرفتم...
فهیم عطارFeb 28, 20233 min readتراپیستمن تا پارسال یک تراپیست قشنگ داشتم که هر سهشنبه باهاش حرف میزدم. قدیمها فکر میکردم داشتنِ تراپیست یک قدم مانده به دیوانه بودن است....
فهیم عطارFeb 25, 20233 min readجانانمجانانم! بیا فرض کنیم که هیچ اتفاقی نیفتاده و همه چیز همانطور است که بوده. لااقل بیا امشب را اینطور بگذرانیم. میترسم این تک شاخه گل...
فهیم عطارFeb 8, 20233 min readستارههادو کوچه بالاتر از جایی که کار میکنم یک رستوران مکزیکی است که قبل از آمدن کرونا ماهی دو سه بار میرفتیم آنجا. آنقدر رفتیم که صاحب دکان...
فهیم عطارFeb 2, 20233 min readفانتزییکی از فانتزیهای مورد علاقهی من از قدیم این بوده که یک روزی و یک جایی، یک شرایطی رقم بخورد و به کسی بگویم: «هر کاری میخواهی بکن، من...
فهیم عطارJan 27, 20232 min readگفت و چایاز روزی که مهسا را کشتند چیزی ننوشتهام. ماهها میشود. از نوشتن گریزانم. این روزها نوشتن مثل این است که آدم یک گراز سیاه و بوگندو توی...