سال ۵۷ که انقلاب شد، خلخالی را کردید حاکم شرع و او دسته دسته اعدام کرد.
گفتید داریم مزدوران و قاتلان را میکشیم.
ما نفهمیدیم، باور کردیم!
برای صد گرم مواد مخدر دار زدید، هر که را شک داشتید کشتید، در تظاهرات سال ۶۰ گرفتید تیرباران کردید، گفتید نگران نباشید بیگناه باشند میروند بهشت.
ما احمق بودیم. باور کردیم.
جنگ شد...
گفتید تمام اسلام در برابر تمام کفر ایستاده. گفتید بکشید یا کشته شوید، نزد خدا پیروزید. کشتیم و کشته شدیم.
میدانستید ما دینداریم، میدانستید خدا را دوست داریم، گفتید بروید در عراق، راه قدس است راه کربلاست.
به مادرانمان گفتیم شما زینبید و ما حسین.
آنها دق کردند، ما مردیم...
و شما پیروز شدید!
ما نفهمیدیم. شما را باور کرده بودیم.
چرا؟ خودمان هم نمیدانستیم...
جنگ تمام شد باز دسته دسته اعدام کردید.
گفتید اینها منافقند، گفتید کمونیستند، گفتید نقشه داشتهاند از زندان قیام مسلحانه کنند.
ما باور کردیم، ما نافهم بودیم، ما اشتباه کردیم.
باور ما به شما اشتباه بود.
وارد لبنان شدید، وارد سوریه شدید، رفتید عراق، رفتید یمن، گفتید ما داریم از حرمها دفاع میکنیم. گفتید از اسلام دفاع میکنیم، گفتید اگر آنجا نجنگیم اینجا هدف قرار میگیریم، گفتید داعش ساخته آمریکاست، برای شکست ایران.
گفتید بشار اسد سردار سپاه اسلام است...
باور نکردیم!
دیگر مطمئن شدیم دروغ میگویید.
شانههای ما باز انباشته شد از پیکر جوانانی که برای دفاع از حرم فرستادید برای دفاع از بشار.
رفتیم بنیاد دیدیم کلی از برادران جانباز افغان بی دست و پا از سوریه میآیند، چند ریال کمک بگیرند...
گفتید اینجا بنیاد امت اسلام است، ایران مرکز اسلام است، نفت ایران برای اعتلای جهان اسلام است!
شما دروغ گفتید.
شما جوانها را فدا کردید.
همه از هم میپرسیدیم چرا؟
جوابی وجود نداشت!
نویسندگان و روشنفکران را کُشتید.
دانشجو اعتراض کرد کُشتید.
اعتراض مدنی زیاد شد کشتید.
بنزین گران شد کشتید.
گرانی زیاد شد کشتید.
هر کس اعتراض کرد خفهاش کردید.
گفتید همه پول گرفته بودند.
گفتید شما نکشتید!
نه دیگر!!
نه، ما باور نکردیم...
دیگر قسم هم میخوردید، ما باورتان نمیکردیم.
گریه مصنوعی هم کردید باورتان نکردیم.
شما دروغگو شده بودید برایمان.
همان که از اول بودید!
زندان کردید و گفتید خودکشی کردند.
زندان کردید و گفتید جاسوسند.
طناب دار انداختید به گردن جوانها
گفتید اینها مجرمند
اینها آدم کشتهاند
نه! نه! نه! نه!
ما باورتان نمیکنیم
شما دروغگویید
شما آدمکشید...
گفتید تروریستها کشتند!
چرا باور کنیم؟
گفتید ما انسان دوستیم!
چرا باور کنیم؟
گفتید جان برای ما مهم است؟
چرا باور کنیم؟
گفتید خدا...
چرا باور کنیم؟
نه! نه!
ما باورتان نمیکنیم!
شما دروغگویید.
این شبها میشنویم دهها نفر در صف اعدامند!
همهشان مزدور آمریکایند؟
همهشان اسرائیلیاند؟
جوان های بیست ساله مزدورند و قاتل؟
نه! نه!
ما باورتان نمیکنیم.
شما برایتان "جان" بیارزش است.
شما "ایران" برایتان بی ارزش است.
شما "انسان" برایتان بیارزش است.
شما "خون" سر حالتان میکند.
خون کُرد، خون بلوچ، خون جوان، خون نخبهها!
شما قاتلید
شما شایسته این کشور نیستید
شما شایسته این مردم نیستید
من که باشم تهدید کنم؟
من که باشم بگویم بس است!
اما بهخدا قسم میخورم
باز اعدام کنید، آخرین اعدامهایتان خواهد بود.
ما منتظر نمیمانیم تا نوبت خودمان شود.
نوبت فرزندانمان شود!
شاید این آخرین اخطارهای دلسوزانه باشد
باور کنید یا نکنید
بس است دیگر
بس کنید
عمرتان کوتاه است
کوتاهترش نکنید...
خشونت را بس کنید
اعدام را بس کنید...
@ghomeishi3
Commentaires