مظلومان پرواز 752
هر کس برای "فردا" آرزوهایی دارد.
یکی دلش میخواهد بی هیچ ترسی شیکترین لباسهای مورد علاقهاش را بپوشد بیاید بیرون.
یکی دلش میخواهد کنسرتی برود تا نیمه شب آنقدر دست بزند و برقصد تا خسته شود.
یکی میخواهد در آرامش فردا بنشیند شعرهایش را بنویسد، بدون ترس از سانسور.
یکی میخواهد فردا که شد، برود مسجد، نمازش را که خواند، بیاید بیرون و فریاد بزند آهای مردم! دیدید نماز من و مسجد من و دین من، هیچ مزاحمتی برای شما نداشت! دیدید من برای دنیا نماز نخواندم!
یکی آرزویش است فردا که شد برود به خانواده شهدا سر بزند، دست پدران و مادرانشان را ببوسد، برایشان گل ببرد، و صادقانه بگوید ما صدقه سر فرزندان شما زندهایم و آزاد. ما فرزندان شماییم.
یکی میگوید من فردا سر کارِ مورد علاقهام خواهم رفت. استعدادهایم را نمایش خواهم داد. من از موفقترین دانشمندان جهان خواهم شد.
آن یکی میخواهد بشود مترجم. آنهمه گردشگر خارجی بدون راهنما گم نشوند.
ببردشان تخت جمشید، نقش جهان، سواحل جنوب، شرق، غرب، شمال، تا دهانشان باز بماند از زیباییها و تاریخمان، از مردم خوشقلبمان.
یکی دوست دارد فردا برود روستاها و شهرها به مردم یاد بدهد حفظ محیط زیست چقدر ساده است، و چقدر خوبست.
اکیپ راه بیندازد بروند روستاهای دور برای کودکان کلاس بگذارند، پزشک ببرند برای مردم نیازمند، همه خیرخواهانه.
و اصلا نترسند کسی به آنها گیر بدهد مجوزشان کجاست، نکند جاسوسند. اقدامشان علیه امنیت است!
دوستم گفته کلی مؤسسات علمی میشناسد، بدانند میشود، میآیند ایران، با هزاران امکانات، آموزش کشاورزی مدرن، صنعت پیشرفته، جذب استعدادهای درخشان برای استفاده دنیا.
کافیست بدانند به جرم خارجی بودن در مظان اتهام نیستند!
حتما پسر و دخترم فردا میگویند مهاجرت چیست، وقتی اینترنت آزاد، همۀ دنیا را به هم وصل کرده. من برای دیدن دنیا و گردش سفر میروم، برای کسب علم میروم، اما کجا میشود ایران؟
هر کس برای فردا نقشهها میکشد. هر چند نگوید. هر چند به روی خودش نیاورد. هر چند در دلش نگه دارد.
من هم آرزویی دارم...
من هم دلم چیزهایی میخواهد
دلم میخواهد فردا بتوانم از میان اسناد معتبر بفهمم آنکه ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸ دستور شلیک به هواپیمای جوانان نخبه را داد، در دلش چه بود. و چطور دلش آمد...
چطور توانست آن را به زبان بیاورد؟
دلم میخواهد بدانم آن سه روزی که دروغ گفتند هواپیما نقص فنی داشته، با آنکه خودشان زده بودندش، نه با یک موشک با موشکها، در سرشان چه میگذشت؟
آنها که میدانستند دهها زوج جوان داخل هواپیمایند، بعضی تازه ازدواج کرده، بعضی با جنینی در شکم، کودکانی هستند با هزاران نقشه برای آیندهشان، چطور دلشان آمد اجازه دهند، با هر هدفی، هر هدفی، ولو مقدس، هواپیما سرنگون شود.
دلم میخواهد فردا بدانم، اثبات هم میکردند، آمریکا باعث سقوط هواپیما شده، اسرائیل باعثش شده، همه هم دروغشان را باور میکردند... چطور از جنازههای سوخته آن همه زیبارو خجالت نمیکشیدند. با وجدانشان چه کردند.
دلم میخواهد در آینده بدانم آنکه دستور داد لودر برود تمام آثار سقوط هواپیما را جمع کند، چه فکر کرده بود، بعدش با کلکسیونهای عروسی زوجها چه کرد، با عروسکهای بچهها، با آن همه یادگاریهایشان...
من هم آرزوهایی دارم.
من زندهام با آرزوهایم.
دلم میخواهد بدانم آنها که به نظرشان رسید چیزی نشده، آنها که حتی حاضر نشدند عذرخواهی رسمی کنند، آنها که استعفا هم ندادند، محاکمه به جای خود...
آیا فیلم عروسی زوجهای جوانی را که کشتند را دیدند؟
پرسیدند سه سال گذشت، دادگاه صوری علنی هم که تشکیل نشد، به دل خانوادهها التیام کوچکی گذاشته نشد، با چه رویی ادامه دهیم.
آخر چطور خجالت نکشیدند.
از زنده بودنشان...
خدا کند فردا اسنادش همه منتشر شوند.
هم اسناد سال ۶۷، هم اسناد ۶۸، هم ۷۸، هم ۸۸، هم ۹۶، هم ۹۸، هم مرگ و میر بیواکسنی کرونا، هم لیست اموال دزدان بیتالمال، هم حقایق سال ۱۴۰۱، هم پشت پرده زندانها، هم پشت پرده بیارزش شدن ریال و فقر مردم
و هم پشت پرده سقوط هواپیمای آنهمه بیگناه.
دلم میخواهد آن روز ببینم
آنها که ادای خدا بودن را در میآورند
چه حالی پیدا میکنند؟
آنها که میگویند ما مجری عدالت علی هستیم
چه شکلی میشوند!
آنها که مقصر همه بدبختیهای مردم را
اسرائیل و آمریکا و اروپا نام نهادند
در برابر مردم
چطور خواهند ایستاد؟
غمی که با سقوط هواپیمای نخبهها در دل ایرانیان جای گرفت
مگر از دل میرود!؟
من میدانم فردای نزدیکی همۀ حقایق روشن خواهند شد.
و تاریخ تنها حقایق را خواهد نوشت.
و خواهد نوشت چه کسانی هیچ رحمی نداشتند!
هیچ رحمی...
@ghomeishi3
Comments