✍️ کاوه بهبهانی
من البته از باخت تیم ملّی شاد نمیشوم. از پیروزی تیم ملّی هم شاد نمیشوم. چرا؟ چون سوگوارم. چون خواهران و برادرانم را بیگناه به مسلخ بردهاند. چون شَتَکِ خونشان روی مانیتور تلوزیونم هست، روی کیبوردِ لپتاپم هست، لای اوراق کتابهایم هست. جانش را ندارم که با گُلزدنِ فلان بچهسرخوش، کَپَل بجنبانم و بالا و پایین بپرم. راستش اصلاً به این نمایش مضحک نگاه هم نمیکنم. عزادارم. اصلاً نگاه نمیکنم مبادا پیروزی یا گُلزدنِ بسیار بعیدِ تیم کشورم خوشحالم کند.
راستش را بخواهید از دست این بازیکنهای بیمقدار، که در برابر هر کس و ناکسی سَر خَم میکنند و آن «مربیِ» تاجرپیشه که فقط منطقِ مارکت را میفهمد، شاکیام.
اینها یعنی «عِرق ملّی» ندارم؟
نمیدانم «عرق ملّی»داشتن یعنی چه. سرزمین ایران (و البته هر سرزمینی) را خاص و ویژه میدانم و چون از قضا ساکن ایرانم، به زیستن در این سرزمین میبالم. خودشیفتگی ملّی هم ندارم. خیال نمیکنم بهواسطۀ ملّیتم از دیگران برترم.
خاصبودگی (specificity) با برتر بودن و فروتر بودن فرق دارد. خاصبودن خبر از تنوع و تکثر میدهد. حفظ امورِ خاص (حفظ کثرت)، در نگاه نخست، مطلوب است، و یکسانسازی و تنوعزدایی نامطلوب (این قاعده درست است مگر اینکه دلایل منطقی برای نقضاش داشته باشیم مثلاً ملّیتی که کردار فرهنگیاش با عقل نخواند و دختران را ختنه کند یا سیاهان را به بردگی بگیرد). آدمی میتواند به این معنا عِرق ملّی داشته باشد و سوگوار هم باشد.
میخواستم بگویم اگر کسی سوگوار نیست که هیچ! از حیثِ عاطفی کودن و نابالغ است. باید بزرگ شود. اما سوگواران نمیرقصند مگر اینکه بر سر و سینه بکوبند و مویه کنند.
Comments