سقف همان امنیت است، خانه است، پناهگاه است. نترسیدن و آرامش و آسایش است.
زیر سقف، باران بر سرت نمی بارد و سنگ بر سرت نمی افتد و چشم ها بر خلوتت خیره نخواهد شد.
هر سقفی برای ماندن چهار دیواری می خواهد و چهار دیواری قلمرویی است کوچک به قدر تو، که حریم است و حفظت می کند از در به دری و پراکندگی و پریشانی؛ و آدمی در چهار دیواری امنش فرصت می یابد که ببالد؛ همچون بذری که در گلدانی ریشه می کند و گل می دهد و گرنه بذر در باد و آدم در آوارگی می میرد.
گندم فقط قوت لایموت نیست. فقط نان نیست بر سفره ای. آدمی بدون نان، نه نامی خواهد داشت و نه ایمانی و نه خدایی. زندگی بدون نان، ننگ است.
اما گندم چیزی فراتر از نان و سفره و معاش است. گندم شفقت با خاک است. پایداری و شکیبایی در پروراندن است. مادرانگی برای زمین است. گندم آموختن این است که هر دانه ی ناچیز، روزی خوشه ای خواهد شد و هر تلاشی، وقتی ثمری خواهد داد.
و کتاب اگر نباشد آدمی چیست جز مشتی گوشت و خون و استخوان؟ آدمی چیست جز خور و خواب و خشم و شهوت؟
کتاب است که ما را به در می کشد از سیاهی و تباهی و تناهی.
او که به سقف و به کتاب می خندند، یک نفر نیست، ذهنیتی است ناتوان و ناکام که در چاهی از تحجر و تعصب گیر افتاده است. او که برای یکایک شما آرزوی گونی می کند از آن روست که خود در گونی به دنیا آمده است، در گوی بزرگ شده است و در گونی خواهد مرد.
گونی نشین همه را چونان خودش گونی نشین می خواهد.
زیست و ذهن گونی وار از رهایی می هراسد از نور و روشنی بیزار است. او هر تمنا و تلاش زندگی خواهانه ای را مستحق تاوان می داند.
او برای شما گونی می خواهد اما شما برای او آزادی آرزو کنید؛ آزادی از همه گونی هایی که بر سرش کشیده است و بر سرش کشیده اند.
و فراموش نکنید که هیچ گونی توان آن را ندارد که انسانیت را در خود حبس کند، آزادگی از الیاف همه گونی ها می گریزد و شرافت، شب چراغی است که نورش از تار و پود گونی ها رد می شود.
من یکی هستم از میلیون ها کسی که به زور در گونی جایش داده اند! کارم اما این است که هر روز نخی از نخ های گونی ام را می کشم و می دانم رهایی نخ به نخ و رج به رج است، من عطری دارم و نوری که از منافذ گونی ها عبور می کند…
✍️#عرفان_نظرآهاری
Comments