پیروزی در رقابتهای ورزشی (فوتبال، کُشتی، ...) برای کشورهای توسعهنیافتهای که از هر حیث از جامعۀ جهانی عقبتر هستند، به تعبیر روانکاوانۀ واژه، نوعی سازوکار «جبرانگری» (compensation) است.
فرد (یا ملت) با این سازوکار، از خودش در برابر ناکامیها و شکستها و بیکفایتیها و بیتدبیریها دفاع میکند و با خود میگوید «در عوض، در فلان بازی برنده شدم».
چه باک اگر در عرصۀ اقتصاد و تأمین رفاه اجتماعی و شادکامی شهروندان و عدالت اجتماعی و پیشرفتهای تکنولوژیک و زیرساختهای داخلی و همۀ شاخصهای نشاندهندۀ توسعهیافتگی عقبتریم! به جایِ اینها کودکانه از پیروزی در فلان مسابقۀ بیاهمیتِ ورزشی دلشاد میشویم و همۀ آن ناکامیها را در چشمبههمزدنی، «جبران» میکنیم.
گام بعدی این است که خودمان را همانند کسانی میپنداریم که به قلههایی رسیدهاند که ما در خیال، آرزوی رسیدن به آن قلهها را در سر پختهایم: روانکاوها به این فرایند میگویند سازوکار دفاعی همانندپنداری (assimilation): خود را با ظفرمندان و فاتحان یکی میپنداریم، چون در یک جدال خیالی بر دشمن فرضی پیروز شدهایم.
پیروزیهای ورزشی تریاکِ سیاستمداران پوپولیست و عوام سادهلوح در کشورهای توسعهنیافته است. مسابقات ورزشی، شیرهکشخانۀ ملتهای شکستخورده و بختبرگشته است.
باید قدرِ شکستخوردن در این مسابقات را دانست؛ شکستی که موجب میشود چرت تصنعیِمان برای لحظهای پاره شود و با «اصل واقعیت» (به تعبیر فروید) روبرو شویم.
حبِ وطن یعنی بیدار شدن از چرتِ اوهام و چارهاندیشی راستین و رهایی از توهم و افیون و آرامبخش.
Comments