سید محمد حسینی نامی است آنقدر ساده و معمول که دشوار می توان به خاطرش سپرد ولی پیمان من امروز با خودم این بود که هرگز این نام را فراموش نکنم.
محمد یتیم بود و حتی خانواده ای نداشت که برای آخرین بار به ملاقاتش بیایند. آنقدر تنها بود که جز چند عکس از جلسه کوتاه بیدادگاهش و یک عکس تار از چند سال پیش هیچ عکس دیگری از او منتشر نشد.
تنها کسی که هرگز در زندان به ملاقاتش رفت علی شریف زاده وکیلی بود که پس از پایان دادگاه و ابلاغ حکم توانست او را ببیند.
وکیلی که نتوانست سکوت کند و از بیداد و رنج بیکسی اش گفت. از شکنجه های شدید و روایتی همه آه و اشک ..
از ضرب و شتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی و از میله آهنی به کف پا تا شوکر به تمام بدن
زمانی داستایوفسکی که خود تجربه مواجهه با اعدام را داشت نوشت:
هیچ چیز در اعدام غیرانسانی تر و ظالمانه تر از شکنجه محکوم به اعدام با ابلاغ ساعت و لحظه اعدام نیست.
این احساس که میدانی آن لحظه فراخواهد رسید و کلید مرگ در قفل سلولت خواهد چرخید و برای بردنت خواهند آمد و با همه اینها تا آخرین لحظه دشوار است که آنچه را که چون کابوسی بر تو می گذرد باور کنی و امید آخرین احساس انسانی خواهد بود که قلبت را ترک می کند.
در هیچ شکل از مرگ چه در جنگ، حادثه، سانحه و حتی قتل چنین شکنجه و خشونت غیرانسانی وجود ندارد که زمان دقیق و شکل مرگ خود را از پیش بدانیم.
به باور داستایوفسکی که زندگیش در آخرین لحظه بخشیده شد،هیچ شکنجه و خشونتی در جهان با چنین قساوتی که قدرت به نام جامعه اعمال می کند برابری نمی کند.
مسئله مجازات اعدام تنها ساده سازی مفهوم بزرگی مثل عدالت به درک بدوی و پر از خشونت انسان عصر پارینه سنگی از این مفهوم والا نیست، بلکه به حقارت کشیدن همزمان تصویر قدرت حاکم و مردم یک جامعه به قدرت و جامعه ای است که حاضر است آنقدر کوچک باشد که فهم او از "قدرت"چیزی جز کنترل و ارعاب و از "عدالت" چیزی جز زندان و طناب دار نباشد.
ولی آنچه چنین قدرتها نمی دانند این است که آنچه آنها را سرانجام از صفحه تاریخ خواهد زدود،ناتوانی آنها برای حل تمام مشکلاتی است که با طناب دار و زندان و کنترل و تحقیر شهروندان حل نخواهند شد.
حال بروید و مشکل اقتصاد و نابودی محیط زیست و آلودگی و فقر و فساد و شهروندان ناراضی و فرار نخبگان و اقتصاد در حال فروپاشی خود را با طناب دار و زندان حل کنید.
آیدین آرتا
@AydinAreta
Comments