top of page
Search
عرفان نظرآهاری

🍎من همان حوای سیب چینم

بعضی می گویند برای فهمیدن چرایی آن چه این روزها اتفاق می افتد باید به عقب برگشت. مثلاً به ۸۸. بعضی دیگر می گویند باید باز هم به عقب تر برگشت به ۷۸، بعضی به ۵۷ بر می گردند و بعضی به آغاز مشروطه…

🍏

من اما به پیشتر از این ها بر می گردم به لحظه آفرینش خودم، به روزی که نامم حوا بود. به همان لحظه ای که دست دراز کردم و سیبی از شاخه های بهشت چیدم. شماتتم کردند و ملامتم کردند و گفتند که ابلیس به دهان ماری وارد شد و مار به بهشت آمد و مرا فریب داد و من نیز آدم را فریفتم.

مرا به جرم چیدن یک سیب از بهشت بیرون راندند.

هبوط، مجازاتم شد و زندگی بر خاک و خون، سرنوشتم.


من حوای آفرینش، نخستین زنِ هستی، اکنون رو به روی شما می ایستم و می گویم: هیچکس مرا فریب نداد؛ نه مار نه شیطان. من خودم خواستم که سیب را بچینم و چیدم.

چیدن سیب، چیدن معرفت، چیدن عشق انتخاب خودم بود.

و هبوط، مجازاتم نبود؛ پاداش شجاعت و عصیان من بود.

حالا شما دوباره می خواهید سیب را از من بگیرید و شجاعت سیب چیدن را؟

شما می خواهید انتخاب و اختیار را از من بگیرید؟

شما می خواهید حوای انتخابگر، این بانوی بهگزین را مادینه ای فریب خورده بنامید؟


شما اول سیب را از من می گیرید و بعد جرأت تماشای درخت سیب را.

شما اول دستهایم را می گیرید و پس از آن آرزوهای دور از دسترسم را…

🍎🍏🍎🍏

من اما آن سیب را چیده ام و باز هم خواهم چید.

کار من کاشتن درخت سیب است.

من هر روز به ماران و شیاطین می خندم، به وسوسه و به فریبشان.

آنچه شما نامش را هبوط و سقوط گذاشتید، نامش زندگی است.

و این زندگی هر روزه، پاداش سیب چیدنم است.


خواهران! از درخت آفرینش سیب بچینید، این تنها راه ما برای خروج از این بهشت اجباری ست…

8 views0 comments

Recent Posts

See All

Comments


bottom of page